سلام
چقدر سخته تو اوج امیدواری , روی سرت آوار بدبختی خراب شه!
انگار در آستانه ی رسیدن به قله ی کوه با مغز بخوری زمین و برگردی به جای اولت!
همون جایی که 3 سال پیش بودی!
برگردی به 3 سال قبل و همه ی اون انتظارایی که کشیدی مثه برف روی کوه آب بشه و از بین بره!
چقدر سخته حالت از کلمه ی صبر به هم بخوره!
که وقتی بهت میگن صبر کن تو دلت بگی خیلی دلت خوشه !
هر حرف این کلمه ی لعنتی ص ب ر راه میره روی مغزم و فکر اینکه بازم باید صبر کرد باعث میشه که سرم بشه خورشیدو اطرافم مثه منظومه ی شمسی دور سرم بچرخه!
سخت تر از همه ی اینا اینه که مثه یه بادکنکی که پر بوده و ترکیده ,دیگه هیچ امیدی نداری تا باهاش بتونی سختیا رو تحمل کنی!
***
حرف دیگه ای نیست یعنی بهتره نباشه! متنفرم از انرژی منفی دادن ولی چه کنم که جای دیگه ای برای حرف زدن نیست و اگه حرفامو اینجا ننویسم امکان داره شبیه همون بادکنکه بترکم!
یه ترانه ی جدید نوشتم و ممنون میشم نظراتتونو بخونم.
روز عیدمو مثله , شبِ ماهِ صفر کردی...
انگار محرّم شد , وقتی که سفر کردی
میرفتی و میدیدم , نیستی توی آغوشم
تا آخرِ این قصه , من بی تو سیا پوشم
هنوز جای نگاه تو , رو این دیوارا جا مونده...
هنوز پنجره گریونه , هنوزم در ...وا مونده
امشب همه خوشحالن , اما من عزادارم
اَحیاس تو این خونه , با ذکره تو بیدارم
چشمامو به در دوختم , شاید که تو رو دیدم
امشبم یه جور قَدره , چون قدرتو فهمیدم...
هنوز جای نگاه تو , رو این دیوارا جا مونده...
هنوز پنجره گریونه , هنوزم در ...وا مونده
م ی ل ا د مهر 1389
:: موضوعات مرتبط:
ترانه های میـــــلاد ,
,
:: برچسبها:
میلاد دارابی ,
ترانه ,
:: بازدید از این مطلب : 440
|
امتیاز مطلب : 398
|
تعداد امتیازدهندگان : 121
|
مجموع امتیاز : 121